دوره ی دوم: تجدید حیات مشروطیت (1288 ـ 1302 هـ . ش.)
دورهی دوم: تجدید حیات مشروطیت (1288 ـ 1302 هـ . ش.) این دوره با افتتاح دومین مجلس شورای ملی، در تاریخ 24 فروردین ماه 1288 ش. برابر با (دوم ذیقعدهی 1327 هـ . ق.) آغاز شد. مجلس در دورهی دوم، مداخلهی شاه را محدودتر و نظام صنفی انتخابات را لغو کرد. و به دلیل
دورهي دوم: تجديد حيات مشروطيت (1288 ـ 1302 هـ . ش.)
اين دوره با افتتاح دومين مجلس شوراي ملي، در تاريخ 24 فروردين ماه 1288 ش. برابر با (دوم ذيقعدهي 1327 هـ . ق.) آغاز شد.
مجلس در دورهي دوم، مداخلهي شاه را محدودتر و نظام صنفي انتخابات را لغو كرد. و به دليل ناهماهنگي در تركيب اعضا، كارشكني عناصر وابسته به دربار، مداخلهي كشورهاي خارجي و نابسامانيهاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي، با مشكلات فراواني روبهرو شد.
با آغاز فعاليت و نفوذ جناح روشنفكران غربگرا كه سيدحسن تقيزاده نمايندهي بارز اين طيف بود،(153) بار ديگر زمينهي انحرافهاي گذشته فراهم آمد.
مجلس دوم از يك سو با مقاومت در برابر فشارهاي دولت روسيه و انگليس، به رسالتي كه قيام دليرانهي مردم مسلمان ايران بر عهدهاش گذارده بود، عمل ميكرد، و از ديگر سو با استخدام مستشاران خارجي، بهويژه بازكردن پاي امريكاييها به ايران و سپردن پستهاي كليدي به مستر مورگان شوستر امريكايي، نفوذ دوبارهي روشنفكران غربگرا را به نمايش ميگذاشت.
اين اقدام نه تنها راه را براي نفوذ و دخالت دولت سوم خارجي باز كرد، بلكه به دو دولت استعماري روسيه و انگلستان نيز اجازه داد در تاريخ 18 آذرماه 1289 هـ . ش. با التيماتوم رسمي(154) دخالتهاي خود را آشكار كنند و سرانجام در سوم دي ماه 1289 هـ . ش. (29ذيحجهي 1329 هـ . ق. زمينهي انحلال مجلس را فراهم آورند.
پس از تعطيل مجلس، حوادث دردناكي بهوقوع پيوست، قيام دليرانهي مردم در شهرستانها، به دست كارگزاران دربار و كمك قدرت نظامي بيگانه به خاك و خون كشيده شد. نمايندگان مجلس تبعيد يا متواري شدند و حرم حضرت رضا(عليه السلام) به توپ بسته شد و زائران آن امام قتل عام شدند.(155)
روحانيت مبارز بار ديگر در صف مقدم مبارزات ملي قرار گرفت و با دادن قربانيهايي ـ از جمله به دار آويختهشدن روحاني مبارز تبريز مرحوم ثقةالاسلام خياباني، در ايام عاشوراي حسيني و قتل عدهاي از وعاظ مبارز ـ مردم را به صحنه سياسي كشور كشاند و با وجود امتيازهايي كه دولتهاي روس و انگليس در دورهي فترت (تعطيلي سه ساله مجلس) بهدست آورده بودند، با مقاومت با شكوه ملت، دولت وقت را به زانو درآورد و سرانجام در تاريخ 30 تيرماه 1293 هـ . ش. (27 شعبان 1332 هـ . ق.) توانست دولت را ساقط كند. بعد از اين وقايع و به دنبال انتخابات، مجلس سوم آغاز و در تاريخ 14 آذر ماه 1293 هـ . ش. (17 محرم 1333 هـ . ق.) افتتاح شد.
مجلس سوم با اخراج مستشاران بلژيكي، تحولات جديدي در گمركات ايران بهوجود آورد. قانون تشكيلات وزارت ماليه و ماليات مستغلات و نظام وظيفهي اجباري را تصويب كرد. با آغاز جنگ جهاني اوّل و با وجود اعلام بيطرفي ايران، مجلس بيش از يك سال دوام نياورد و در تاريخ 21 آبان ماه 1294 هـ . ش: (6 محرم 1334 هـ . ق.) تعطيل شد و نمايندگان فراكسيونهاي احزاب مختلف مجلس كه به قم مهاجرت كرده بودند، به كرمانشاه رفتند و بسياري از آنها نيز به خاك عثماني گريختند.(156)
در فاصلهي تعطيلي مجلس، تحولات ناشي از جنگ جهاني اوّل، تغييرات بنيادي در حكومت روسيه ـ كه به انقلاب كمونيستي منتهي شد ـ ، تحريكات و نفوذ روز افزون دولتهاي خارجي و ضعف قدرت مركزي، موجب دشواريهاي سياسي و اقتصادي فراواني شد، كه قرارداد ننگين 18 مرداد 1298 هـ . ش. نمونهاي از آن به شمار ميرود.(157) بر اساس اين قرارداد، امتياز راهآهن و راههاي شوسهي ايران به انگليسيها واگذار شد و در برابر آن، دولت انگلستان پذيرفت وامي به ايران بپردازد كه از اين راه نيز توانست امور ماليه و ارتش ايران را زير نظر مستشاران خود درآورد.
از حوادث مهم اين دوره، قيام اصلاحطلبان تبريز به رهبري عالم مجاهد شيخ محمد خياباني است. او مردم را عليه قرارداد با انگلستان برانگيخت و با شهادت وي در تابستان سال 1299 ش. فصل جديدي در مبارزات ملت مسلمان ايران گشوده شد.(158)
در كنار مبارزات حقطلبانهي مردم كه با اهداف اسلامي همراه بود، عدهاي نيز در اين فاصله با استفاده از اوضاع به هم ريختهي داخلي و با تكيه بر قدرتهاي خارجي موجود در ايران، به فكر ماجراجويي و دستيابي به قدرت افتادند و ابزار دست بيگانگان شدند.
كارگزاران انگليس پس از بستن قرارداد با ايران با بهرهگيري از ماجراجويان قدرتطلب، دومين فاجعه را براي ايرانيان بهوجود آوردند. آنان با تحريك عدهاي از قزاقها ـ كه زير فرماندهي يكي از دست نشاندگان خود بهنام رضاخان ميرپنج و تحت ادارهي يك فرماندهي انگليسي بهنام اسمايس(159) بودند ـ كودتايي به راه انداختند كه سه روز پس از آن (16 اسفند ماه 1299 هـ . ش.) دولتي جديد با فرمان احمدشاه تشكيل و رضاخان به سمت وزير جنگ آن گمارده شد. از آن پس اعتراض مردم عليه كودتاچيان، بهتدريج توسط رضاخان سركوب شد.(160)
سرانجام پس از پنج سال و هفت ماه و هشت روز از تعطيلي مجلس سوم، مجلس چهارم در اوّل تير ماه 1300 هـ . ش. (15 شوال 1339 هـ . ق.) به دست احمد شاه گشايش يافت. اين مجلس كه وارث يك دورهي تعطيلي طولاني اغتشاشات داخلي و توطئههاي خارجي بود، عمر خود را در كشمكش گذراند. با وجود نفوذ سياست شوروي و انگلستان در مجلس، كه روشنفكران چپ و راست حاميان آن بودند، آنچه به مجلس چهارم امتياز خاصي ميبخشيد،(161) وجود روحاني مجاهد و بزرگي چون مرحوم سيد حسن مدرس بود كه به دور از هرگونه حزببازي، در خط مردمي و اسلامي پايدار ماند و سياست حذف نفوذ دولتهاي خارجي و اجراي سياست مستقل را رهبري كرد.
به رغم حضور روشنفكران غربگرا كه در گذشته، زير نام حزب دموكرات عاميون و حزب اعتدالي در مجلس فعاليت داشتند و اينك در جبههي واحد، بهنام حزب سوسياليستها گرد هم آمده بودند و از سياست شوروي حمايت ميكردند، فراكسيون اكثريت مجلس به رهبري مرحوم مدرس با ايستادگي در برابر سياست استعماري شوروي، قرارداد ننگين 18 مرداد 1298 ش. را لغو كرد.(162) در همان دوره و در نهم دي ماه 1300 هـ . ش. عضويت ايران در جامعهي ملل، به تصويب مجلس رسيد.
مدرّس براي كساني كه به منظور استقرار عدالت و خدمت به اسلام و مردم، در جريان نهضت مشروطيت به مجلس راه يافته بودند، بهسان سنگري مطمئن بود.
تاريخ مشروطيت، هنوز آن لحظات حساس را از ياد نبرده است; وقتي اولتيماتوم دولت روس از طرف دولت ايران در مجلس مطرح ميشد(163) و 76 نمايندهي حاضر و ديگر شخصيتهاي سياسي كشور، با ترس و وحشت در انتظار تصويب خواستههاي دولت روس نشسته بودند، ناگهان فرياد يك روحاني شجاع بلند شد كه ميگفت:
شايد خواست خداوند بر اين قرار گرفته باشد كه آزادي و استقلال، به زور از ما سلب شود، ولي سزاوار نيست ما به امضاي خود، آن را از دست بدهيم.
بيگمان اينگونه شهامت در برابر دولتهاي زور، تنها از عهدهي كسي برميآمد كه بهرغم همهي محاسبات سياسي، به هدف الهيِ خويش فكر كند، او كسي جز مدرس نبود.
نمايندگان مجلس چهارم (1301 ش.) مرعوب رضاخان، ـ وزير جنگ وقت ـ شده بودند; مردي كه حكومت نظامي و بگير و ببندهاي سابق او موجب وحشت مردم شده و زمينهي ديكتاتوري آيندهي او را فراهم كرده بود. در چنين فضايي مرحوم مدرس يك تنه ايستاد و گفت:
شما مگر ضعف نفس داريد كه در پرده سخن ميگوئيد! ما قدرت داريم شاه را عزل كنيم و رئيسالوزراء را استيضاح نمائيم، همچنين رضاخان را استيضاح يا عزل كنيم ،ميرود در خانهاي مينشيند. قدرتي كه مجلس دارد هيچ چيز نميتواند در مقابلش بايستد ... قدما گفتهاند چند كس دعايشان مستجاب نميشود; يكي كسي است كه نفرين در حق نوكرش كند، زيرا وقتي از او ناراضي است بايد اخراجش كند ...
مرحوم مدرس همين كار را مدتي بعد انجام داد و موضوع استيضاح رضاخان را به خاطر جرايم متعدد و زير پا گذاشتن قانون، مطرح كرد و او را سخت به وحشت انداخت.(164)
رضاخان در برابر فشار سياسي مدرس، از دو عامل استفاده كرد; از يكسو، مجلس پنجم را مرعوب قدرت خويش كرد و از اين راه اهداف خود را پيش برد و از سوي ديگر، با ايجاد امنيت و سركوب آشوبها توانست خود را نجاتدهندهي ايران نشان دهد. مردم عادي و حتي برخي رجال سياسي نيز كه مقهور حوادث نامطلوب قرار گرفته بودند، به تصور اينكه رضاخان توانسته است ياغيان و تجزيهطلبان را از ميان بردارد و امنيت را در نقاط آشوبزده برقرار سازد، به چشم يك قهرمان ملي به او مينگريستند و همين امر بر محبوبيت، نفوذ و قدرت او افزود.
به اين ترتيب مشروطيت كه ويژگي اسلامي و مردمي خود را با حضور مرداني، چون تقيزاده و رضاخان، به تدريج از دست ميداد، بر اساس سنت ديرين تاريخ، آبستن حوادثي شد كه مثل گذشته، نهضتهاي اسلامي و مردمي را ميطلبيد.
قيام مدرس نخستين و آخرين جرقهي نهضت نبود. مدرس مظهر مقاومت ملت و آن عده از نمايندگان مردم بود كه به عمق توطئه و فاجعه پيبرده و معتقد بودند چارهي كار را قبل از وقوع بايد كرد.
مقاومت و قيام مدرس در آن شرايط گرچه در لابهلاي حوادث مشروطيت، به عنوان جريان فرعي مطرح شده است، ولي در مطالعهي تاريخ نهضتهاي اسلامي، جايگاه مستقل و درخشان آن روشن ميشود.
حركت سياسي مدرس، در حقيقت خيزشي اصلاح گرانه، در درون قيام اصليِ در حال انحراف بود. سيد كه بهظاهر مهاركنندهي قدرت جنونآميز رضاخان جلوه ميكرد، بهواقع رهبر جرياني بود كه از نيّات پاك علماي اسلام و تلاشهاي مجاهدان پاكباخته دفاع ميكرد; علما و مجاهداني كه علم، تقوا، حيثيت و جان خود را فداي پيروزي نظام مشروطه كردند و معتقد بودند اين نظام گامي به سوي برقراري نظام اسلامي و مردمي است.
به جز اين دو، مدرس مسئوليت پرچمداري براي نشاندادن راه صحيح رسيدن به نظامِ مطلوب اسلامي و مردمي را نيز بر عهده داشت.
انديشه و شيوهي سياسي مدرس را، نه اعتراضي تاريخي به يك جريان انحرافي، بلكه بايد يك نهضت در ارائهي تفكر اصيل سياسي و انقلابي اسلام، و تجديد حيات نظام سياسي، دانست.
بيگمان مدرس در اين ميدان، گوي سبقت را از نهضتطلبان و انقلابيهايي، چون سيدجمال اسدآبادي، شيخ محمد عبده، كواكبي و نظاير آنان ربوده بود. او گرچه در زمان، بعد از آنها بود، ولي در انديشه و شيوه بر آنها برتري داشت به گونهاي كه اگر انديشه و شيوهي انقلابي مدرس را از شرايط و مقتضيات زمانش جدا كنيم، ميتوانيم براي انقلاب اسلامي در هر زمان و شرايطي رهنمودي راهگشا ارائه دهيم. به اين سبب است كه با وجود افكار سياسي نو در انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني(قدس سره) و عمق مباني، اهداف و اصول آن، هنوز تازگي، اصالت و صلابت در انديشههاي مدرس به چشم ميخورد و شخصيت او همچنان چشم و دل شيفتگان انديشههاي انقلابي را پر ميكند.